اولين شهر بازي
سلام دختر گلم ان شالله كه روزگار به كامته ديروز اولين شهر بازي رفتنت بود من و تو و بابايي با هم رفتيم شاه گلي خيلي خوش گذشت . كلي كيف كردي . ذوق كرده بودي ار ديدنت چراغ ها و دستگاههاي رنگارنگ شهربازي كيف مي كردي . هم سوار اسب شدي ، اصلا هم از اسب نترسيدي ، هم رفتيم باغ پرندگان از ديدن حيونها كلي ذوق كيردي يه دونه ميمون كوچولو و دوست داشتني هم بود از حركت و جنب و جوش هاش خوشت مي اومد و سر و صدا مي كردي . بعد از كلي گشت و گذار موقع برگشتن هم من و هم بابايي رو سفت بغل مي كردي و با محبت تو صورتمون نگاه مي كردي و دوباره بغل ميكردي . بابايي مي گفت داري ازمون تشكر ميكني . قربونت برم كه انقدر نازي دنياي من و باباتي فدات شم . ...
نویسنده :
مامان جون
9:46